ادبیات بر محور هوش ادبی»
یکی از ویژگیهای شعر و آنچه که مرز میان شعر و نثر است وجه تخیل است که در شعر اتفاق میافتد و در نثر غایب است و اام آنست که نثر با واقعیت ربط موثق داشته باشد؛ اما در شعر، تخیل، زبان را از مرز نثر میرهاند و فراتر از زبان طبیعی(native language) میبرد تا ریتمی دیگر و آهنگ و فضایی خارج از طبیعت و نرم زبان پدید آید و شعر اتفاق بیفتد. این خروج از زبان طبیعی به معنای آن نیست که زبان شعر قصد آن دارد که یکسره از واقعیت ببرّد؛ چرا که اگر این بند ناف روانی مابین زبان و واقعیت یا زبان شعر و واقعیت بریده شود و زبان تخیلی شعر از واقعیت تغذیه نکند دیگر هیچ ارتباطی بین شعر و خوانندهاش پدید نخواهد آمد؛ و اگر قرار بر این باشد که شعر با خواننده ارتباط ایجاد نکند خواننده نیز نیازی به شعر نخواهد داشت؛ و مثل همیشه تأکید میکنم فایدهٔ شعر زنده نگه داشتن زبان است. یک زبان در پرتو هنر ادبیات آن است که حیات خویش را حفظ میکند و توسعه مییابد.
شاعران کلاسیک برای ایجاد تخیل در شعر از استعاره، تشبیه، مجاز و کنایه استفاده میکردند. این رویه به شعر نو نیمایی و سپید نیز رسیده است؛ اما تخیل در ادبیات از ابزارهای زبانی متعددی همچون تلمیح، تضمین، تضاد، پارادوکس، حسآمیزی، لف و نشر، ایهام و. استفاده میکند تا ربط بین خیال و واقعیت را حفظ کند. ادبیات به اینها نیز بسنده نمیکند و با قوه خیال و فراروی از زبان نیتیو اقناع نمیشود، و ابزار موسیقی و دکلماسیون را نیز به زبان تخیلی میافزاید تا آن را از خام بودن به درآورد. موسیقی شامل موسیقی درونی و بیرونی است. موسیقی بیرونی عروض و قافیه را شامل میشود و موسیقی درونی از سجع، واجآرایی، تکرار واژگان و حروف، جناس، اشتقاق و. شکل میگیرد.
بنابراین تخیل انتزاعی، زبانی خام ارائه میکند. زبان خام نه تنها مخاطب را ترک میگوید بلکه ادبیات را نیز به حال خود رها میکند. تخیل هنگامی به قالب ادبیات درمیآید که زبانی دوگانه به خویش گیرد و کلمات با ابزارهای گوناگون ادبی ساختاری چندوجهی از زبان تشکیل دهند تا در پرتو این ساختار چندوجهی، واژگانی که بار تخیل دارند، تداعیگر واقعیت نیز باشند و ایهام و دو یا چندمعنایی پدید آورند. زبانآور چیرهدست، نواقص و دستاندازهای زبانی را به حداقل ممکن میرساند و افت و خیزها و ناموزونیها را در سایهی پختگی ادبی هموار مینماید و هوش ادبی وی گسترهی وسیعی از زبان خلق میکند. بیشتر شعرای مشهور دهههای اخیر از هوش ادبی حداقلی برخوردارند و تنها در سایهی رابطهمداری و بیشفعالی بیفایده به شهرت رسیدهاند و هوش و توان ادبی هیچ دخالتی در این اشتهار نداشته است؛ اما کسی که حقیقتا عاشق ادبیات است نباید دغدغهاش را موقوف این شهرههای کاذب کند و تنها باید توان ادبی را ملاک قرار دهد. توان ادبی در بسیاری از نویسندههای غیر ادبی بیشتر از ادبیاتچیهای مدعی است. من از خواندن متون تاریخیای که به دست امثال مشیرالدوله و عباس اقبال، و یا کسروی نگاشته شده، یا متون فلسفی_تحلیلی داریوش شایگان و دیگرانی چون او حظ ادبی بیشتری میبرم تا خواندن اشعار شعرای مدعی دههی شصت و هفتاد و پساهفتاد. نیاز به ظهور نسلی نوتر را بالضرورة باید احساس کرد: نسلی که از هرزگی به ظاهر ادبی اما در حقیقت سترون و عقیم از ادبیات رویگردان باشد، توان و هوش ادبی را ملاک قرار دهد و بر محور این اصل به تولید ادبیات بپردازد.
سوفیا صالحپور
https://t.me/postmodernliterature
تاریخ حضور خاندان منجمیها در لنگرود و پیروزیهای میرزاموسی منجمباشی در سرحدات ایران
زبان ,شعر ,ادبی ,ادبیات ,واقعیت ,تخیل ,از زبان ,هوش ادبی ,شعر و ,توان ادبی ,بر محور
درباره این سایت