دلم را ست بس است»
بودنم را به باد سپردهام
امانتدار خوبیست
اهل زندگیست
هستی را خوب میشناسد
و خیانت نمیکند
تحلیل میکند
جزء به جزء بر بادت میدهد
زندگی به روی هواست
سبکی و وزنی که
مقدارش از اعتبار ساقط است
دیگر چیزی ارزش ایستادن و سنگینی سقوط را نخواهد فهمید
دیگر چیزی سقوط نخواهد کرد
به هوا تعلق پیدا کردهایم
ذرات معلق در هواییم
بنبست مقالهای که مشکور است
با من چه زاویهای میتواند بگیرد
مقداری بیحوصلگی
پرسشنامهای بیحوصلگی
برشی از کیکِ بیحوصلگی
دمی آسودنِ با بیحوصلگی
ساعتی مردن در پس بیحوصلگی
پروازی تراشیدن
نگارهای چریدن و بیحوصلگی
برخیز و سنگی بیاور
که دلم را ساکن کند
تنهائی آدم خوبیست
خیلی زود راحتمان خواهد کرد
فیلم را به عقب
به جلو
به کوچه برگردان
آنکس که در کوچه قدم نمیزد برگها را له کرده است
به کوچه قدم بزن
و به تنهاییای که با تنهایی درآویخته است
و حافظهای عتیقه از این تنهایی برایم بساز
با خاطرهای که پوست انداخته است
خاطرهای ماستمالی شده
و در پوستهی جدیدش شمارهگذاری میشود
صدای خشخش کوچه
فصلی را جاودان کرده است.
شاعر: سوفیا صالحپور
کانال تلگرام:
https://t.me/postmodernliterature
تاریخ حضور خاندان منجمیها در لنگرود و پیروزیهای میرزاموسی منجمباشی در سرحدات ایران
تنهایی ,کرده ,کوچه ,دلم ,چیزی ,نخواهد ,دلم را ,ست بس ,را به ,را ست ,برگها را
درباره این سایت