معرفی فیه مافیه کتابی مشتمل بر مقالات مولانا»
مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به رومی آنچنان که مشهور است و در تصور عموم گنجانده شده فقیه و قشریمسلک نبود؛ پدر مولانا تنها در کار فقه نبود بلکه از طایفه متصوفه و متعلق به سلسلهٔ کبرویه بود و شریعت را راهی جهت رسیدن به طریقت و فنا فیالله میدانست و نقل عداوت فخر رازی با پدر مولانا در کتب و منابع به تفصیل آمده بر سر این بود که فخر رازی اهل فلسفه بود و منکر متصوفه، و در حق پدر مولانا و طایفه کبرویه سعایت میکرد و نیز شیخ عطار نیز متعلق به طایفه شیخ نجمالدین کبری بود و مولانای پدر و پسر پیش از هجرت از خراسان در مسیر هجرت به دیدار شیخ عطار رفتند. مولانا جلالالدین نیز تربیتیافتهٔ مکتب پدر بود و در این راه گام میزد. مولانا جوانی سی و ششساله بود که در قونیه به شمس تبریز رسید و لباس فقه و مدرسی از تن درآورد و به هیأت دراویش و متصوفه نقل مکان کرد؛ اما این تحول به این صورت نبود که مولانا بالکل بیگانه از عالم تصوف و عرفان باشد و شمس بیکباره باعث تغییر ماهیت او شود، بلکه مولانا پیش از شمس به دستور پدر در محضر محقق ترمذی نیز مبانی عرفان را تعلیم میدید.
مولانا در زمان دیدار شمس چندان سن و سالی نداشت که بخواهد کتابی تقریر کند یا در شریعت و طریقت خویش را راهبر و صاحب مکتب بداند، و تمام اقوال و تألیفات مولویانه پس از دیدار با شمس شکل گرفت.
مولانا صاحب پنج اثر با نامهای مجالس سبعه، مکاتیب، فیه مافیه، غزلیات شمس و مثنوی معنوی است. مجالس سبعه کتابی به زبان عربی، کم حجم و به طریق پند و اندرز است که منافاتی با منش صوفیانه ندارد. با توجه به توضیحات که از پیش آمد مولانا و پدر او تنها موقوف ظاهر شریعت نبودند و باطن و معنایی را در پس ظاهر میجستند.
مکاتیب مولانا مشمول نامههای مولانا به دیگران اعم از اعضا خانواده و اعاظم و بزرگان طریقت است.
غزلیات و مثنوی نیز متبین و معروفند و فیه مافیه نیز کتابی مشتمل بر اقوال مولاناست که چنانکه در ادامه بیاید این کتاب در زمانی پس از دیدار شمس توسط مریدان مولانا تقریرمیشد مولانا آنرا مقالات خود میدانست و کسی در زمان حیات مولانا از نام فیه مافیه در اینباره استفاده نکرد و آنچنان که از مقدمه فروزانفر بر این کتاب آمده ممکن است این نام از اشعار ابن عربی اخذ گردیده باشد و معلوم نیست از چه زمانی کتاب مذکور به فیه مافیه شناخته شد.
آنچه در ادامه میآید مربوط و متعلق به شناخت فیه مافیه است به این امید که این کتاب کمحجم ۱۹۳صفحهیی خوانده شود و از آن حظ و التذاذ برگیرند چرا که به گفتهی خود فروزانفر این کتاب رابطهٔ تنگاتنگ و پیوستهیی با مثنوی دارد و هر آنچه از اشارات مذهبی و متصوفانه در آن رویت میگردد، در مثنوی معنوی نیز وجود دارد و در غزلیات نیز؛ با این تفاوت که غزلیات از زبان شعر به اشارات متصوفانه میپردازد، و از صناعات ادبی بهره میبرد، و وجه خیال را پر و بال میدهد، اما فیه مافیه زبان نثر دارد و اشارات متذکر در غزل و مثنوی را شرح میدهد و رمزگشایی میکند.
دوست جامعهشناسی در مصاحبهیی که درباره مولانا از او سوال شده است، فرمودند که کتاب فیه مافیه مربوط به دوره فقیهی مولانا و محتوای آن اخلاق دینی است» و آثار مولانا را از منظر آنتولوژی و اپیستمولوژی تقسیمبندی کرده بودند که البته تقسیمبندی اینگونه در باب آثار و احوال مولانا یک تصویرسازی کاریکاتوری است؛ مولانایی را که از فناء فیالله سخن میگوید و خود را در ازای بزرگی بیاندازه پروردگارش هیچ و کمتر از هیچ میشمارد، با اندیشه غربی سنجیدن که نه خالق نادیده در دستگاه فلسفی او معنی دارد و نه هیچ شدن انسان را سلامت میداند، نه عشق به دیگری آنچنان که مولانا به شمس نشان داد در اقبال فکری غرب پدیدار میشود و نه این دم و دستگاه صوفیانه در نظر اندیشهٔ غرب ملموس و معنادار است، اشتباه است. چگونه میتوان در موضوع زندگی مولانا از تقسیمبندی آنتولوژیک و اپیستمولوژیک و. استفاده کرد، که خود این کلمات قشری و محدودند و کسی که با تعابیر متصوفه و عرفا آشنا باشد میداند که استفاده از این تقسیمبندیهای سطحی و کند در دستگاه فکری عرفانی مضحکه و کاریکاتوری است، و نیز، نه تنها به زعم من که به نظر هر ادیبی که تاکنون آثارش را خواندهام فیه مافیه ربطی به فقه ندارد و همچون مقالات شمس دفتری عارفانه است و هر آشنایی میداند که دستمایه تصوف شریعت است و مولانا نیز خود را صوفی میداند:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
(مثنوی معنوی دفتر دوم رینولد نیکلسون)
و همانطور که فروزانفر معتقد است این کتاب با حکایات مثنوی رابطه تنگاتنگ دارد و زبان آن زبان سادهٔ محاکات است که در این اثنا از ظرافتهای عشق و عرفان سخن میراند.
فروزانفر در این مورد میگوید:
داستانها و مثلهای فیه ما فیه در موارد کثیر با مثنوی مشابهت دارد، منتها با این فرق که مطالب مثنوی از کنایات و تعبیرات دقیق مجرد نیست و تا حدی فهم آن به سبب آن که دست و پای گوینده در شعر پایبست قوافی و اوزان و به حدود شعر و نظم محدود است دشوارتر میباشد و فیه مافیه از این قیود عریان و برکنار است خصوصا که مولانا در تقریرات خود مقصودی جز ادراک مستمعین و حضار مجلس ندارد و برحسب استعداد و به وفق تحمل آنان به بیان معارف و حقایق زبان میگشاید.مثنوی مشتمل بر کنایات دقیق و جوامعالکلام میباشد و ادراک اسرار آن به آسانی میسر نمیشود و هرکجا که مطالب آن با فیه مافیه مناسبت پیدا میکند زودتر فهمیده و معلوم میگردد چنانکه گویی این قسمت از فیه مافیه شرحی است که مولانا بر مثنوی نوشته است.»
(فروزانفر زندگانی مولانا صفحه۲۱۸ شرکت مطالعات و نشر کتاب پارسه چاپ دوم۱۳۸۹)
و اگر کسی مدعی شود که چون در کتاب فیه مافیه از موسی و ابراهیم و نمرود و سایر قصص دینی ذکری رفته بنابراین این کتاب فقهیست باید در جواب عرض کرد که اگر مثنوی مولانا و غزلیات او را نیز بخوانی از این قصص دینی و اشارات مذهبی عرصه را سرشار خواهی یافت. وانگهی از چه رو باید پنداشت که مولانا پس از آشنایی با شمس مذهب را فروگذارد؟! نه تنها مولانا هرگز از مذهب روگردان نبود، بلکه شمس را که عوام اباحهگرش میپندارند، با شریعت و مذهب به استقبال طریقت میرفت و سرتاسر مقالات شمس گواه این مطلب است؛ آنها که حقیقتا آثار مولانا و شمس را خواندند نه اینکه تنها به ادعای مطالعه آن بسنده کردند، چیزی جز گذر عرفان از معبر شریعت و عشق در سایه معرفت از این کتابها ندیدند. عشق مولانا عشق مادی نبود و شمس نیز اباحهگر نبود؛ این سخن شمس یک از هزاران شاهد از مقالات او که جنس اندیشه او را مینمایاند:
این ابایزید(بایزید بسطامی) میآرند که خربزه نخورد و گفت: مرا معلوم نشد که پیغامبر علیهالسلام خربزه چگونه خورد آخر این متابعت را صورتی است و معنیی، صورت متابعت را نگاهداشتی ، پس حقیقت متابعت و معنی متابعت چگونه ضایع کردی که مصطفی صلواتالله علیه میفرماید سبحانک ما عبدناک حق معرفتک، و او میگوید سبحانی ما اعظم شأنی! اگر کسی را گمان باشد که حال او قویتر از حال مصطفی بود سخت احمق و نادان باشد.»
(مقالات شمس تبریزی تصحیح و تعلیق محمدعلی موحد)
در عصر مدرن اگر در باب موضوعی اطلاع نداشته باشیم، میتوانیم با فراغ خاطر و بیهیچ تشویشی اعتراف کنیم که اطلاعی نداریم؛ انسان عصر مدرن قرار نیست کشکول باشد و هر سوالی از او بپرسند پاسخی در چنته داشته باشد، دورهٔ کشکولی سپری شده است، امروز عصر تخصص است و کوتاهی دست انسان از بسیاری علوم موجب سرافکندگی نیست، همه باید افتخارمان این باشد که در راه آموختنیم.
باعث خوشحالیست که هرکس در هر عرصه مطالعه میکند در عرصههای دیگر نیز موازی با مطالعهٔ اصلیاش مطالعه کند ما مثل آن ناشر کمسواد نیستیم که گفته بود دنبال ادبیات باش و تاریخ را رها کن»؛گویی سرقفلی کتابها دست ایشان است که به هرکس مطالعهای را تجویز کند. گرفتاری نارسیسیم و کندی ذهن باعث میشود که به دیگران تجویز کنند که چه بخوانند و چه نخوانند. ما از همه دعوت میکنیم این کتابهای ادبی عرفانی را بخوانند و ببینند گذشتگان چه دنیای زیبایی داشتند و جهانشان چه اندازه زنده و در عین سادگی چه اندازه عمیق و وسیع بود اما نخوانده اظهار نظر نکنند و اطلاعات غلط منتشر نکنند. امروز آنچه باعث افتخار است نه ادعای همهچیزدانی بلکه در مسیر تعلیم و آموزش قرارگرفتن است و مایهٔ خوشحالیست که به مولانا اقبال میشود و حال که چنین شوقی وجود دارد، این را نیز اضافه کنیم که همانگونه زبان مثنوی گرم و گیراست، فیه مافیه نیز همان زبان عاشقانه ساده و گرم و گیرا را داراست و بلکه سادهتر از مثنوی و حتی از واژههای گاه دشوار مثنوی در آن خبری نیست تنها کتابی که از مولانا در باب صرف پردازش مذهبی برجا مانده کتابی به زبان عربی با عنوان مجالس سبعه است و لاغیر. حضرت مولانا در سن سی و شش سالگی به شمس رسید و چون تازه از مکتبهای حلب و دمشق فارغ شده بود و کم سن و سال بود فرصت تحریر کتاب نداشت و بلافاصله پس از این فراغت به شمس برخورد و سخن عاشقانه گفت و سرود.
مولانا هنگامی که به شمس رسید مشغول خواندن کتاب پدرش بهاءولد بود
فروزانفر به نقل مطلبی از زبان افلاکی میپردازد که مولانا فرمودند:
در اوایل حالات و اوقات کلمات مولانای بزرگ(پدر مولانا ملقب به سلطانالعلما) را مطالعه میکردم و لایزالی بایستی که در آستینم بودی و شمسالدین از مطالعهٔ آن مرا منع میکرد همانا جهت رعایت خاطر او مدتی ترک مطالعه کرده بودم چندان که مولانا شمسالدین زنده بود بدان معانی نپرداختم»(فروزانفر، زندگی مولانا) .
و همچنین بنابر شواهد متعدد از کتاب فیه مافیه سخنان مولانا در این کتاب پس از شمس و در زمان صلاحالدین زرکوب و به احتمال قوی در زمان حسامالدین چلبی بیان گردید. مولانا در چندین حکایت از شمس نام میبرد و زبان به ستایش او و استخفاف منکرانش میگشاید.
مولانا درجای جای این کتاب سخن از محبت سرمیدهد و از یگانهشدن و ترک دوگانگی و بیگانگی میگوید و اندرز میدهد. مولانا علامهٔ علم عشق و عرفان است و آنرا در فیه مافیه به زبانی ساده و گرم و مجذوبانه به دور از تکلفات ملالتبار و شعارگونه به نمایش میگذارد. فیه مافیه کتاب کم حجمیست پرجذبه و بیتکلف. شاید برخی بنابه نام کتاب فیه مافیه از آن میترسند و گمان میبرند که این کتاب فقهی متکلفانه و ملالتبار است؛ در حالیکه این چنین نیست و مولانا در شعری به این یادداشتهای مریدان که از سخنان او اشاره کرده و نام مقالات را بر آن نهاده است. فروزانفر در کتاب زندگی مولانا در این مورد میگوید:
این اثر را متقدمین بدین نام نمیشناخته و در منابع تاریخ مولانا اسمی از آن به میان نیاوردهاند ولی مولف بستانالسیاحة ( حاج زینالعابدین شیروانی۱۲۵۳_۱۱۹۴)آن را به نام فیه مافیه یاد کرده است
میان صوفیان معمول بوده که مجالس و بیانات مشایخ خود را یادداشت مینمودهاند به خصوص در تاریخ خاندان مولانا بدون استثنا میبینیم که آثار بزرگان این طریقه محفوظ شده است و معارف بهاء ولد و مقامات شمس و معارف سلطان ولد که ذکر آن بیاید همان تقریرات و سخنان ایشان است که مریدان گرد آورده یا خود به قید کتابت درآورده بدین صورت هیچ دلیل ندارد که گفتههای مولانا با شهرت و عظمتی که داشته مضبوط و محفوظ نشده باشد، نهایت آنکه تصور میرود اسم این کتاب هم مقالات بوده و مراد مولانا در این ابیات:
بس سؤال و بس جواب و ماجری
بُد میان زاهد و ربالوری
که زمین و آسمان پر نور شد
در مقالات آن همه مذکور شد
از مقالات همین کتاب میباشد. زیرا به طوری که دانسته میشود غرض مولانا آن است که این مطلب در تألیف دیگر بیان شده با آنکه جز فیهمافیه اثری که شایستهٔ نام مقالات باشد از وی در دست نداریم به ویژه اگر به خاطر بیاوریم که تقریرات شمس تبریز را هم مقالات مینامند.
فیه مافیه پس از مقابله و تصحیح نسبتا دقیقی به سال ۱۳۳۳ در تهران به طبع رسیده است.» (فروزانفر ، زندگی مولانا)
اینک دو سه نمونه از سخنان مولانا در فیه مافیه را میآوریم تا با فضا و جنس این سخنان آشنایی صورت گیرد و مابقی را به آینده وامیگذاریم:
اول که شعر میگفتیم، داعیهای بود عظیم که موجب گفتن بود. اکنون در آن وقت اثرها داشت و این ساعت که داعیه فاتر شده است و در غروب است هم اثرها دارد.سنت حق تعالی چنین است که چیزها را در وقت شروق تربیت میفرماید و از او اثرهای عظیم و حکمت بسیار پیدا میشود. در حالت غروب نیز همان تربیت قایم است.»
همه را دوست میدار تا همیشه در گُل و گلستان باشی! و چون همه را دشمن داری خیال دشمنان در نظر میآید: چنان است که شب و روز در خارستان و مارستان میگردی»
این مردمان میگویند که ما شمسالدین تبریزی را دیدیم ای خواجه ما او را دیدیم» ای غ.خواهر کجا دیدی؟ یکی که بر سر بام اشتری را نمیبیند میگوید که من سوراخ سوزن را دیدم و رشته گذرانیدم خوش گفتهاند آن حکایت را که خندهام از دو چیز آید: یکی آن که زنگی سرهای انگشت سیاه کند، یا کوری سر از دریچه به درآورد. ایشان همانند اندرونهای کور و باطنهای کور سر از دریچه قالب به در میکنند چه خواهند دیدن؟
بینایی میباید حاصل کردن و بعد از آن نظر کردن.»
این بار شما از سخن شمسالدین ذوق بیشتری خواهید یافتن زیرا که بادبان کشتی وجود مرد اعتقاد است چون بادبان باشد، باد وی را به جای عظیم برد و چون بادبان نباشد سخن باد باشد خوش است عاشق و معشوق میان ایشان بیتکلفی محض این همه تکلف ها برای غیر است هرچیز غیر عشق است بر او حرام است.»
در این متن سعی را بر این قرار دادم که از انشانویسی و سفسطهگردانی دوری کنم و کلام خود بزرگان ادبیات را به عنوان شاهد بر مدعای خویش آورم، تا خوانندگان با فضای این کتب و بنیان عرفانی موجود در آثار قرون شش و هفت آشنا شوند، از زمانی که اوج عرفان ایران و سیطره سبک عراقی در شعر، زمانیکه شعر و عرفان ایران هر دو در اوج بودند، هنگامیکه سلطان محمد خوارزمشاه از سپاه چنگیز شکست خورد و بسیاری به روم گریختند تا در پناه شاهان سلجوقی از کشتار مغول در امان بمانند، زمانیکه شاهان سلجوقی همچون سلطان عزالدین کیکاووس و امیر پروانه روم را در اختیار داشتند و فضای نسبتا آرامی جهت حضور اهل علم و ادب فراهم میکردند، بنگرید که در چنین فضایی نظام فکری و کلامی و رفتاری عرفا و شعرا به چه هیأت و احوالی بود و پویایی و تعامل با جهان چگونه بود و چگونه سیر میکرد.
نویسنده: سوفیا صالحپور
منابع:
#فیه_مافیه با مقدمه بدیعامان فروزانفر
#مقالات_شمس تبریزی با تصحیح و تعلیق محمدعلی موحد
#زندگی_مولانا به قلم فروزانفر
#مثنوی به تصحیح رینولد نیکلسون
کانال تلگرام:
@postmodernliterature
تاریخ حضور خاندان منجمیها در لنگرود و پیروزیهای میرزاموسی منجمباشی در سرحدات ایران
مولانا ,شمس ,فیه ,مافیه ,کتاب ,مثنوی ,فیه مافیه ,است و ,مولانا در ,این کتاب ,و در ,مافیه کتابی مشتمل
درباره این سایت