زبان تابلوی فرهنگ و موطن است»
محمدعلی موحد محقق ترکتباری که جمعآوری مقالات شمس را در کارنامهی درخشان خود دارد، کتابی زیبا و خواندنی با عنوان شمس تبریزی» نیز نوشته است که تحلیل حالات و رفتار شمس و مولانا و وصل و فصل ظاهری این دو است. در این کتاب، محمدعلی موحد مطلبی را از قول مولانا مطرح میکند که صراحت بر غیر تُرک بودن مولانا دارد. محمد علی موحد از قول افلاکی میگوید:
صلاحالدین زرکوب برای عمارت باغ خود در قونیه مَشّاقان ترک آورده بود، مولانا گفت: مشّاقان ترک برای تخریب خوبند، عمارت و آبادانی از آنها برنمیآید. اگر قصد عمارت داری باید مشّاق رومی بیاوری». (صفحهٔ ۶۹ / چاپ چهارم / نشر طرح نو۱۳۸۷)
و عجب آنکه دولت ترکیه مطالبی از این قسم را در آثار منظوم و منثور مولانا میبیند و بهتر از هرکسی میداند که مولانا ایرانی است و با اینهمه برای مولانا شناسنامهٔ تُرکی جعل میکند.
محمدعلی موحد در اواخر همین کتاب نیز از مقبرهٔ شمس تبریزی سخن میگوید و مکان آن را با ادله و شواهد تاریخی به خوی نسبت میدهد. برخلاف دولت ترکیه که مدعیست مدفن شمس در ترکیه میباشد.
ایرانی بودن نه به ژن و قومیت خاص بلکه به تعلقات و کششهای فرهنگی و عاطفی و سلوک اندیشه مرتبط است. ایرانی هویت شخصی است که به زبان و فرهنگ ایرانی تعلق خاطر دارد و مادرش را نه در هویت فیزیکی بلکه در تعلقات فرهنگی جستجو کند. مادر هر شخص فرهنگ او است و زبان فرهنگ او زبان مادری او محسوب میشود و این فرهنگ است که زبان مادری را تعیین میکند. مادرِ فرهنگی ایرانیان همچون مامِ وطن به زبان فارسی سخن میگوید و با نماد مولانا و سعدی و حافظ و فردوسی و خیام نمایانده میشود. زبان مادری یک نشانهٔ نمادین است که معنی و مدلولش را در فرهنگ مییابد.
آن گیلک و ترک و کرد و فارس و . که به فرهنگ ایران و زبان فارسی تعلق خاطر دارد ایرانیست و آن ایرانی که این فرهنگ و زبان را برنمیتابد هرچند در ایران متولد شده، بیگانه است. شخصی چون محمدعلی موحد که خود نیز ترکتبار است پژوهشهای باارزش بسیاری در باب ادب و عرفان فارسی ایرانزمین انجام داده و کتابهای فراوانی به زبان فارسی نوشته است. ژن و تبار خونی تنها فیزیک ما را میسازد و نمیتواند نشانهای دال بر موطن و فرهنگ وطنی و هویتی باشد. هویت در محیط فرهنگی شکل میگیرد. من شاید ترکیبی از گیلک و عرب و ترک و. باشم؛ اما به زبان فارسی عشق میورزم و به این زبان مینویسم و سخن میگویم و میاندیشیم و با قلم و شعرم به بالیدن فرهنگی که زبان فارسی پرچم آن است همیاری میرسانم؛ هرچند اگر زبانهایی زیباتر از آنهم وجود داشته باشد، اما در هیچ زبانی شاعری به بزرگی مولانا و سعدی و حافظ پدید نیامده است.
مولانا میگوید:پارسی گو گر چه تازی خوشتر است». قویترین زبان در خاورمیانه، زبان عربی است که به گروه زبانهای پیوندی تعلق دارد؛ اما عربی با آنهمه توانایی و آنهمه پیشینهٔ شعر و زبانآوری هرگز نتوانسته شاعری خلق کند که در بزرگی همتای مولانا و سعدی و حافظ باشد. و مولانا با همه تسلطش بر عربی و سرودن تعدادی شعر به آن زبان، خود بر زبان فارسی تأکید میورزد و آن را برای هنر ادبیات و سخن مناسبتر میبیند . اگر زبان عربی با کتاب آسمانیاش، قرآن، زنده مانده، زبان فارسی با شاعران جهانیاش باقی مانده، و فرق این دو در این است که قرآن سخنی مافوق بشری است که بدون نیاز به بستر تمدنی و ارادهٔ بشری پدید آمده است اما دواوین اشعار فارسی برآمده از اهتمام و ارادهٔ انسانیست که از بستر فرهنگی و تمدنیِ قوامیافته و مستمر سربرآورده است.
بنابراین تعلق خاطر فرهنگی است که موطن و تبار فرهنگی را شکل میدهد. نژاد خالص نه وجود دارد و نه ضرورتی بر وجود آنست؛ آنچه ضرورت دارد شناسنامهٔ فرهنگی است که موطن انسان را تعیین میکند، وگرنه همهٔ ما مخلوطی از ژنها و قومیتهای مختلفیم که از مسیر خردهفرهنگهای متعدد، نقش تغذیه و همیاری در ارتباط با ابَرفرهنگ ایرانی را ایفا میکنیم، و اگر سدی در مقابل ابرفرهنگ ایرانی خویش باشیم، نتیجهای جز هویتسوزی و خودکشیِ فرهنگی ندارد.
نویسنده: سوفیاصالحپور
کانال تلگرام:
https://t.me/postmodernliterature
تاریخ حضور خاندان منجمیها در لنگرود و پیروزیهای میرزاموسی منجمباشی در سرحدات ایران
زبان ,مولانا ,فرهنگ ,فارسی ,فرهنگی ,ایرانی ,است که ,زبان فارسی ,به زبان ,مولانا و ,و با
درباره این سایت